تاکنون دو نوع تفکر شامل تفکر «منطقی» و «دیالکتیک» شناسایی شده است. تفکر منطقی از قواعد منظم خاصی پیروی میکند و در پی آن است که مشخص نماید آیا یک استنتاج با توجه به جایگاه آن قابل توجیه است یا خیر؛ تفکر دیالکتیک به دنبال کشف و گسترش چگونگی دیدن و درک واقعیت است. تفکر منطقی شامل سه بُعد قیاسی، استقرایی و ربایشی است و تفکر دیالکتیکی نیز شامل چهار بُعد ساختاری، فرایندی، رابطهای و تحولآفرین میباشد.
از این الگوهای فکری میتوان به عنوان ابزاری برای گشودن و بازسازماندهی تفکر یک فرد در مورد هر مفهوم خاصی استفاده کرد. از آنجا که در فکر کردن به تفکرمان، قادر به حرکت به سطح بالاتری هستیم، میتوانیم از بین نظامهای فکری انتخاب کنیم که نظام فکری منطقی، دیالکتیکی یا ترکیبی از هر دو نوع تفکر را بکار بگیریم.
نوع تفکر جایی که ما در واقع به سیستمهای مختلف فکری و استفاده از آنها میاندیشیم، “فرا” نامیده میشود، زیرا که شامل هر دو نظام فکری و فراتر از تفکر ما در یک سیستم خاص از تفکر صورت مییگیرد. دانیل کانمن برنده جایزه نوبل در کتاب خودش تحت عنوان «تفکر: سریع و آهسته»، میان آنچه که ما تفکر «سیستم ۱» و «سیستم ۲» مینامیم، تمایز قائل شده است:
- تفکر سریع «سیستم ۱» تا حد زیادی خودکار و ناآگاهانه است.
- تفکر آهسته «سیستم ۲»، چیزی است که ما معمولاً آن را به عنوان فکر کردن توصیف میکنیم
این سیستم، شکل یک فرآیند آگاهانه و عمدی را به خود میگیرد. کانمن میگوید که ما احتمالا خودمان را به عنوان یک متفکر منطقی «سیستم ۲» در نظر میگیریم، در حالی در واقع مدیون تفکر «سیستم ۱» هستیم. عملیات و فعالیت تفکر «سیستم ۲» بسیار آهسته و سخت است و بسیاری از ما تمایلی برای پیگیری آن نداریم؛ بخصوص وقتی که یافتن پاسخهایی که به دنبالشان هستیم، دشوار باشد. ذهن انسان دارای یک قابلیت بسیار مهم است، موضوعی که کانمن به درستی با آن بازی نکرده و به آن نپرداخته است. این قابلیت، فرآیند “تفکر انعکاسی” میباشد. ما ظرفیت آن را داریم که افکار خویش را مورد بررسی و آزمایش قرار دهیم و براساس آن به بازاندیشی در مورد آن افکار بپردازیم. این فرآیند انعکاسدهی، فرآیندهای تفکر خود شماست که با توجهکردن به تفکر خود، ظرفیت تغییر تفکر خود را پیدا میکنید.
ما این فرآیند را «فراتفکر» مینامیم. با استفاده از واژههای کانمن، میتوان آن را تفکر «سیستم ۳» هم نامید. همانطور که کانمن خاطر نشان میکند، غلبه بر تفکر سیستم (۱) دشوار است. با این وجود، آگاهی از نحوه فکر کردن و نحوه ایجاد فکر، احتمالا نه تنها باعث اصلاح هر گونه انحراف و یا ایدههای از دست رفته میشود، بلکه ذهن فرد را نسبت به احتمالات دیگر هم باز میکند. فراتفکر، یک فرآیند تکراری پویا است که براساس آن متفکر یک مفهوم را برگزیده و با استفاده از الگوهای تفکر دیالکتیک، آن را توسعه میدهد. برای این منظور از یک ساختار شروع کرده و با یک تغییر و دگرگونی، به آن پایان بدهید.
ما از الگو به عنوان یک راهنما استفاده میکنیم. به عبارت دیگر، فراتفکر روشی برای اکتساب، وسعت بخشیدن، پالایش و ارزیابی دانش و اطلاعات مربوط به یک واقعیت است. استفاده از تفکر دیالکتیک در دیالوگ، به تثبیت یک درک کاملتر نسبت به واقعیت کمک میکند زیرا چشماندازها و دیدگاههای مختلفی را در بر میگیرد. یکی از مداخلاتی که در سالهای اخیر، کانون توجه رواندرمانگران قرار گرفته، تصویرسازی ذهنی است.
تصویرسازی ذهنی چیست؟
تصویرسازی ذهنی با توانایی «دیدن»، «حرکت»، «شنیدن» به ترتیب با «چشم»، «بدن» و «گوش» ذهن، در غیاب تحریک بیرونی یا حرکت واقعی مطابقت دارد. این توانایی، نقش مهمی در زندگی روزمره و شناخت ایفا میکند. مطالعات تصویربرداری عصبی نشان دادهاند که موازیسازی قوی بین شبکه مغز درگیر در ادراک واقعی یا اجرای عمل واقعی و حمایت از تصاویر ذهنی از همان صحنهها وجود دارد.
یک دلیل کلیدی برای اهمیت بسیار زیاد تصویرسازی ذهنی در آسیب شناسی، این است که تاثیر نیرومندی بر هیجان میگذارد. این تاثیر هم میتواند باعث پریشانی شود و در حفظ اختلالات گوناگون سهیم گردد و هم میتواند در درمان اختلال کمک کننده باشد.
شبیهسازی ذهنی نیز یکی دیگر از پرتکرارترین شکلهای تصویرسازی ذهنی میباشند. مطالعات نشان دادهاند که شبیهسازییهای ذهنی در افزایش فعالیت فیزیکی، بهبود رفتار مطالعه، کنترل اضطراب و ترویج مدیریت استرس سالم،کاهش مصرف الکل، غذا خوردن سالم، دستیابی به اهداف سلامت، و ترویج انگیزه تحصیلی موثر بوده است.
مزایای درمانی مداخلات تصویرسازی ذهنی
علاوه بر این، مطالعات تاثیر مداخلات تصویرسازی ذهنی در کاهش اضطراب را هم نشان دادهاند و این با فرضیه تیلور و اشنایدر همخوانی دارد که میگویند تصویرسازی ذهنی از طریق کاهش واکنشهای عاطفی منفی از هم گسستهساز از قبیل نگرانی و ناراحتی و همچنین با رعایت احترام نسبت به رفتاری که در آینده نزدیک رخ میدهد، تاثیر خود را برجای میگذارد. تمرینات تصویرسازی همراه با شبیهسازیهای ذهنی باعث بهبود کیفیت تصاویر ذهنی و تصورات بعدی خواهد شد. اگرچه زمان تمرینات طولانیتر میشود اما در بلندمدت به نفع درمانجو خواهد بود زیرا تصویرسازی با کیفیت بالاتر میتواند در تغییر رفتار کارآیی بیشتری داشته باشد. افراد با استفاده از تصاویر ذهنی از چشمانداز جدیدی به یک رویداد نگاه میکنند که با دیدگاه متعارف و همیشگی آنها متفاوت است.
فرآیند مقایسه تصاویر، مرور و اصلاح آنها و ترکیبشان به افراد کمک میکند تا درباره چگونگی عملکرد جهان خود مبتنی بر زنجیرههای احتمالی از تصاویر ذهنیشان تصاویر مفیدی را پدید آورند بدون آنکه مجبور باشند رویدادها و نتایج آنها را مستقیما تجربه کنند. نتایج پژوهشهای اخیر نشان داده است که تصویرسازی ذهنی میتواند در هر سه بخش پیشگیری، تشخیص و درمان انواع سازهها و اختلالات روانی به متخصصان کمک نماید و استفاده صحیح از آن، موجب بهبود و ارتقای انواع مهارتهای جسمی و ذهنی در افراد میشود.
مداخلات تصویرسازی ذهنی چگونه عمل میکند؟
مداخلات تجسمی و تصویرسازی ذهنی با تغییر دادن باورها یا حالات درونی افراد از قبیل تشویق و ترویج اعتماد بیشتر یا خودکارآمدی بیشتر برای انجام تکالیف آتی یا کمک به آنها برای مدیریت موثرتر واکنشهای هیجانیشان، باعث تغییر رفتار میشوند. علاوه بر این، اسکالس و لوس طی پژوهشی نشان دادند که شبیهسازی فرآیند در تسهیل دستیابی به هدف و افزایش سطح مقاصد رفتاری کارآیی بیشتری نسبت به شبیهسازی پیامد دارد، زیرا یک فرآیند برنامهریزی خودبخودی را تسهیل میکند.
با توجه به مطالب فوق الذکر، فراتفکر درمانی مبتنی بر شبیهسازی ذهنی-مغزی براساس سبکهای فراتفکر، رویکردهای تصویرسازی ذهنی و شبیهسازی ذهنی جهت تعدیل شبکه حالت پیشفرض مغز طراحی و تدوین شده است. به طور خاص، آنچه به عنوان مفروضه اساسی این رویکرد آموزشی در نظر گرفته میشود، ساخت و بازنویسی افکار و تصاویر ذهنی بر مبنای اصول فراتفکر است که در تمام جلسات مورد توجه، بحث و ارزیابی قرار میگیرد. در این راستا، از مجموعه تمارینی براساس سبکهای فراتفکر، اصول تصویرسازی و شبیهسازی ذهنی و شیوههای سرکوبگری شبکه پیشفرض مغز استفاده شده است.
لازم به ذکر است که، با توجه به عمق مفاهیم و مضامین مورد اهمیت در این رویکرد، برنامه مداخلهای تدوین شده به دنبال دستیابی به کمال مطلوب در هر زمینه نیست، زیرا رسیدن به چنین هدفی در برخی از موارد سالیان متمادی به طول خواهد انجامید. لذا، هدف غایی این رویکرد آموزشی، دستیابی درمانجویان به سطحی از توانمندی است که بتوانند افکار ناکارآمد و هیجانات منفی را با افکار سازنده و هیجانات مثبت جایگزین نموده و از یک چشمانداز سوم(ناظر) به زندگیشان بنگرند تا درک عمیقتری نسبت به خودشان پیدا کنند، در تعامل با دیگران و در موقعیتهای ناکامکننده پاسخ مطلوبی به نمایش بگذارند و به طور تکانشی افکار و رفتار و احساسات خودشان را بروز ندهند، در ابعاد مختلف زندگی دست به انتخاب بزند و مسئولیت انتخابهای خویش را بپذیرند، به پیامدهای رفتارشان بیندیشند و آیندهنگری کنند و نهایتا تکالیف زندگی روزمره را به اتمام برسانند تا احساس خودکارآمدیشان را تجربه نمایند.